آناهیتا

اولین سفر شمال آناهیتا

عزیز دل مامان در روز ١٩ اردیبهشت ١٣٩١ برای اولین بار همراه با مامان و باباش و خاله سولی و خاله نسیم و فواد و سامان به شمال مشرف شد. هوا بسیار عالی بود و تو خیلی خوشحال بودی و همش دلبری می کردی. ما ویلامون در نور بود و یه روزم به ویلای آقای والی رفتیم. خیلی خوش گذشت مخصوصاً که برای اولین بار دختر گلم هم با ما بود و من از اینکه به بهانه سفر می تونستم کنار تو بخوابم خیلی خوشحال بودم چون تو از ٩ اردیبهشت تنهایی توی اتاق خودت می خوابی و من شبا دلم برات تنگ می شه ولی توی شمال دلی از عذا دراوردم. اینم چندتا عکس از سفر شمال رستوران ساحل... صبحانه حیاط ویلا ساحل سیسنگان من. تو. بابایی. خاله سولی. سامان تو و خاله نسیم ...
23 ارديبهشت 1391

تولد 5 ماهگی آناهیتا

عزیز دلم روز ١٢ اردیبهشت تو ٥ ماهه شدی همون روز وقت چکاپ ٥ ماهگی هم داشتی. دکتر مثل همیشه گفت همه چیز خیلی خوبه و تو ٨١٥٠ گرم شده بودی که نسبت به ماه قبل ٦٥٠ گرم اضافه کرده بودی. کم کم داری جلوی چشام بزرگ می شی و من اصلاً گذر زمان رو حس نمی کنم. خلاصه همون روز من هم وقت دندونپزشکی داشتم که بعذ از دکتر تو و بابایی رفتین خونه و من رفتم دندونپزشکی. کارم ساعت ٨ تموم شد و رفتم سمت قنادی بی بی که برات کیک بگیرم و جشن تولد ٥ ماهگیتو برگزار کنیم. ولی از بس گیج بودم مسیر رو اشتباه رفتم و خوردم به ترافیک یوسف آباد و دست خالی برگشتم ولی از طلا برات کیک خریدم نگران نباش دخترم من تحت هر شرایطی هر ماه برات تولد می گیرم اینم عکسای تولد ٥ ماهگیت. ...
23 ارديبهشت 1391

چرخیدی

خانوم گلم امروز برای اولین بار دیدم که توی خواب چرخیدی و روی پهلو خوابیدی.. طبق معمول خیلی هیجان زده شدم و ازت عکس گرفتم که بعداً می ذارم اینجا... دوستت دارم و عاشق بوی تنت و همه کارات هستم... عشق من   ...
23 ارديبهشت 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آناهیتا می باشد